رانيارانيا، تا این لحظه: 13 سال و 16 روز سن داره

رانيا عروسك من

خبر خبر

خبر  خبر   فرشته من دو تا دندون داره هورا هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ...
27 آذر 1390

8 ماهگي

عزيزم 8 ماهگي ات مبارك  اين هم سفره دندان فشونت     رانيا توي اين سفره اول يه 20 ديناري رو برداشتي بعدش كتاب رو باز كردي مادر جون مي  گه  كه توي اينده تو تحصيلات خوبي خواهي داشت و تاجر خوبي مي شوي   به  هر صورت ما به تو افتخار مي كنيم     ...
23 آذر 1390

رسم دندان فشان

رسم دندان فشان الا ن خوابيدي و من برات سفره دندون فشون گذاشتم  به همراه كيك 8 ماهگي ات وقتي بيدار بشي و بعدش بابايي بياد كلي عكسهاي ناز ازت مي گيرم مراسم دندون فشون ما يه كمي با همه فرق داره اول اينكه ماماني و بابايي و عمه هات از اينترنت تماشا ات مي كنن دوم اينكه رسم ما بر اين روي سفره ات كلي وسايل بگذاريم از قبيل برس , اينه , قاشق , كتاب و...... بعدش يه كمي عقب تر تو مي شيني اون وقت به سراغ هر كدوم كه بري توي اينده سر و كارت با اون بيشتر و شايد هم شغلت بشه اينو قديمي ها بهش اعتقاد داشتن مادربزرگت از من خواست حالا من هم مي خوام بدونم تو كدوم بر مي داري راجب من و خاله ات كه درست بود...
22 آذر 1390

مروارید كو چولو

مروارید كو چولو  ديروز وقتي اولين قاشق غذا رو گذاشتم توي دهانت تقي صدا داد بله عروسك من دندون در اورده ماماني مباركت باشه الهي با دندون تازه ات خوشمزه ترين خوراكي هاي دنيا رو بخوري ...
22 آذر 1390

تو با مايي

عزيزم امروز تاسوعاي حسيني است عزيزم اين اولين محرم كه تو كنار ما هستي فردا عاشوراي حسيني درسته كه ما جايي نمي رويم يعني اينجا كه مثل ايران نيست هر كي مي خواد مي ره مسجد هر كي مي خواد توي مسجد شون قران مي خونه و عذاداري مي كنه بوي غذاي نذري و اون شعله زرده و قيمه ها نمي اد  اينجا خيابونها صداي دسته و طبل نمي ياد اينجا فقط صداي اواز برنده ها هست خيلي ها رفتند مكه اينجا صداي همههمه هاي شبانه نمي ياد اينجا كشور ما نيست   ماماني خيلي خوشحالم كه تو با مايي و اين يعني مهم نيست كه ما كجاييم هر جا كه هستيم تو با مايي و اين يعني هم...
14 آذر 1390

درددلهاي مادرانه 1

درددلهاي مادرانه 1 بعضي شبها اينقدر بد خواب مي شي كه نمي كذاري ماماني بخوابه خيلي روزها فقط  مي خواي من كنارت باشم  و الا خونه رو روي سرت خراب مي كني وقتي هم ازت مي برسم به من اون لثه هاي بي دندونت نشون مي دي و مي خندي وقتي بهت غذا مي دم يه وقتهايي تف مي كني همه لباس خودت و منو كثيف مي كني وقتي ازت مي برسم مي خندي بازم لثه هاي بي دندانت نشون من مي دي وقتي مي خوام حمامت كنم  اينقدر  غر مي زني و جيغ مي كشي كه حسابي خسته مي شم  بعدش يكدفعه با اون جشمهات نكاهم مي كني دو باره مي خندي وقتي بابايي را مي بيني اينقدر مي خندي  و همش مي خواي توي بغلش باشي اون ...
10 آذر 1390

رانيا روزنامه مي خونه

وقتي رانيا روزنامه مي خونه وقتي يه خبر ناراحت كننده  مي خونه وقتي كه عصباني مي شه ........ اون عكس ندارم اخه داشت روزنامه رو باره مي كرد ...
7 آذر 1390
1